معنی نام سابق بنین

لغت نامه دهخدا

بنین

بنین. [ب َ] (ع ص) خردمند ثابت رأی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || (اِ) جمع ابن در حال نصب و جر:
حاسدم گوید چرا خوانند کمتر شعر من
زآن تو خوانند هر کس هم بنات و هم بنین.
منوچهری.
نبینی که امت همی گوهر دین
نیابد مگر کز بنین محمد.
ناصرخسرو.
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات.
ناصرخسرو.
آبستن است کلک تو اندر بنان تو
کز یسر او بنات هنر زاید و بنین.
سوزنی.
مضاجع پدرانت غریق باد به رحمت
که چون تو عاقل و هشیار پرورید بنین را.
سعدی.
گر اقتضای زمان دور بازگیرند
بنات دهر نزایند بهتر از تو بنین.
سعدی.

واژه پیشنهادی

نام های ایرانی

بنین

دخترانه، نوعی گیاهی خوراکی که در بهار می روید (نگارش کردی: بهنین)

گویش مازندرانی

بنین

دیوار گلی، چینه ی کوتاه، پایه ی ساختمان، بخش صاف و همواره...

فرهنگ فارسی هوشیار

بنین

فرزندان پسران پسران فرزندان

معادل ابجد

نام سابق بنین

366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری